محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 237

1. دی صبح دم که عارض او بی‌نقاب بود

2. چیزی که در حساب نبود آفتاب بود

3. صد عشوه کرد لیک مرا زان میانه کشت

4. نازی که در میانهٔ لطف و عتاب بود

5. از دام غیر جسته ز پر کارئی که داشت

6. می‌آمد آرمیده و در اضطراب بود

7. در انتظار دردم بسمل شدم هلاک

8. با آن که در هلاک من او را شتاب بود

9. تا در اسیر خانه آن زلف بود غیر

10. من در شکنجه بودم و او در عذاب بود

11. در صد کتاب یک سخن از سر عشق نیست

12. گفتیم یک سخن که در آن صد کتاب بود

13. امشب کسی نماند که لطفی ندید ازو

14. جز محتشم که دیدهٔ بختش به خواب بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* رتبه زمزمه عشق ندارد زاهد
* بگذارید که آوازه جنت شنود
شعر کامل
صائب تبریزی
* اگر چون نیشکر سنگین دلان پامال سازندت
* تو از هر بند انگشتی سر تنگ شکر وا کن
شعر کامل
صائب تبریزی
* نار چو بیمار تؤی خود بخور
* عرضه مکن بر دگران نار خویش
شعر کامل
ناصرخسرو