محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 278

1. با وجود آن که پیوند آن پری از من برید

2. گر ز مهرش سر کشم باید سرم از تن برید

3. من نخواهم داشت دست از حلقهٔ فتراک او

4. گر سرم خواهد به جور آن ترک صید افکن برید

5. من به مهرش جان ندادم خاصه در ایام هجر

6. گر برم نام وفا باید زبان من برید

7. خلعت عشاق را می‌داد خیاط ازل

8. بر تن من خلعت از خاکستر گلخن برید

9. در رهش افروخت اقبال از گیاه تر چراغ

10. در شب تار آن که راه وادی ایمن برید

11. کی بریدی متصل از دوستدار خویش دست

12. گر توانستی زبان طعنهٔ دشمن برید

13. محتشم را از غم خود دید گریان پیش او

14. گفت می‌باید ازین رسوای تر دامن برید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هزار جهد بکردم که یار من باشی
* مرادبخش دل بی‌قرار من باشی
شعر کامل
حافظ
* می کند باد صبا هر روز پیش از آفتاب
* مصحف خلق ترا از بوی گل تفسیرها
شعر کامل
صائب تبریزی
* آدمیت حسن گندم گون پسندیدن بود
* هر که باشد این مذاقش در حساب آدمی است
شعر کامل
صائب تبریزی