محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 362

1. گدایان را بود از آستانها پاسبان مانع

2. مرا از آستان او زمین و آسمان مانع

3. من و شبهای سرما و خیال آستان بوسی

4. که آنجا نیست بیم پرده دارو پاسبان مانع

5. نگهبانان ز ما دارند پنهان داغها بر جان

6. که ممکن نیست خوبان را شد از لطف نهان مانع

7. به بزم امشب هوس خواهند و لطف یار بخشنده

8. حجاب از هر دو جانب گرچه میشد در میان مانع

9. به او خوش صحبتی می‌داشتم شد در دلش ناگه

10. گمان بد مرا از صحبت آن بدگمان مانع

11. مگر اسرار بزم دوش می‌خواهد نهان از من

12. که هست امشب مرا از اختلاط بدگمان مانع

13. چه می‌گفتند در بزمش که چون شد محتشم پیدا

14. شد آن مه همزبانان را به تقصیر زبان مانع


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* صف مژگان تو بشکست چنان دل‌ها را
* که کسی نشکند این گونه صف اعدا را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد
* کآشوب حسن روی تو در عالم اوفتد
شعر کامل
سعدی
* الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور
* پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
شعر کامل
حافظ