محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 422

1. خوش آن ساعت که خندان پیشت ای سیمین بدن میرم

2. تو باشی بر سر بالین من گریان و من میرم

3. چنان مشتاقم ای شیرین زبان طرز کلامت را

4. که گربندی زبان سوزم و گر گوئی سخن میرم

5. منم نخل بلند قامتت راآن تماشائی

6. که گر آسیب دستی بیند آن سیب ذقن میرم

7. همایانم به زاغان باز نگذارند از غیرت

8. ز سودایت به صحرائی که بی‌گور و کفن میرم

9. من آن مسکین کنعان مسکنم کز یوسف اندامی

10. زند گر بر مشامم باد بوی پیرهن میرم

11. نمی‌دانم که شیرین مرا خصم من از شادی

12. چسان پرسش کند روزی که من چون کوه کن میرم

13. چو پا تا سر وجودم شد وجدت جای آن دارد

14. که از بهر سرا پای وجود خویشتن میرم

15. مگر خود برگشاید ناوکی آن شوخ و نگذارد

16. که از دیر التفاتیهای آن ناوک فکن میرم

17. نگردد محتشم تا عالمی از خون من محزون

18. به این جان حزین آن به که در بیت‌الحزن میرم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
* روا بود که ملامت کنی زلیخا را
شعر کامل
سعدی
* دست فلک ز کارم وقتی گره گشاید
* کز یکدیگر گشایی زلف گره گشا را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* گفتا کجاست خوشتر گفتم که قصر قیصر
* گفتا چه دیدی آن جا گفتم که صد کرامت
شعر کامل
مولوی