محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 423

1. من که از ادعیه خوانان دگر ممتازم

2. از دعای تو به مدح تو نمی‌پردازم

3. علم مدح تو بیضا علم افراختنی است

4. لیک من از عقبت ادعیه می‌افرازم

5. روزگاریست که بر دیده و بختت به دعا

6. بسته‌ام خواب و به بیداری خود می‌نازم

7. هست اقبال تو یاور که من ادعیه خوان

8. کار یک ساله به یک روزه دعا می‌سازم

9. خورد و خوابی که درو نیست گزیر آن سان را

10. من به آن هم ز دعای تو نمی‌پردازم

11. سرو را در جسدم تا رمقی هست ز جان

12. از برایت به فلک رخش دعا می‌تازم

13. بر سر لوح ثنا طرح دعا خوش طرحیست

14. خاصه طرحی که من از بهر تو می‌اندازم

15. محتشم تاب و توان باخته در دوستیت

16. من که بی‌تاب و توانم دل و جان می‌بازم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چنین است کردار این گنده پیر
* ستاند ز فرزند پستان شیر
شعر کامل
فردوسی
* خوشا دردی که از چشم بداندیشان نهان باشد
* خوشا چاکی که چون خرما به جیب استخوان باشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* تو عهد کرده‌ای که نشانی به خون مرا
* من جهد کرده‌ام که به عهدت وفا کنی
شعر کامل
فروغی بسطامی