محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 440

1. گرچه ناچار از درت ای سرو رعنا می‌روم

2. از گرفتاری دلم اینجاست هرجا می‌روم

3. رفتنم را بس که میترسم کسی مانع می‌شود

4. می‌روم امروز و می‌گویم که فردا می‌روم

5. رفته خضر ره ز پیش اما من گم کرده پی

6. هست تا سر می‌کشم یا هست تا پا می‌روم

7. عقل و دین و دل که مخصوصند بهر الفتت

8. می‌گذارم با تو وحشی انس تنها می‌روم

9. می‌روم در پی بلای هجر از یاد وصال

10. اشگم از چشم بلا بین میرود تا می‌روم

11. گفتیم کی خواهی آمد باز حال خود بگو

12. حال من در پردهٔ غیب است حالا می‌روم

13. وای بر من محتشم ز غایت بیچارگی

14. در رهی کانرا نهایت نیست پیدا می‌روم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر نه مدح تو گوید زمانه سوسن را
* بنفشه‌وار زبان از قفا بدر گیرد
شعر کامل
سلمان ساوجی
* گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
* گفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آید
شعر کامل
حافظ
* تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی
* مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی
شعر کامل
سعدی