محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 459

1. زهی ز دست کرم گسترت کرم باران

2. فدای دست و دلت جان این درم داران

3. به رنگ دست تو ابری ندیده چشم فلک

4. که سیم ناب و زر سرخ از آن بود باران

5. تفقد تو تدارک پذیر نیست که نیست

6. ز ممکنات سبک باری گران باران

7. ز گرم خونی و غم‌خواری تو کار حسد

8. به این رسیده که خونم خورند غم‌خواران

9. مدد که درین ملک رتبه سنجانند

10. سبک کنندهٔ قدر بزرگ قداران

11. نوشت نسخهٔ امساک و صبر هر که گرفت

12. به جز تو در مرض فقر نبض بیماران

13. جهان به چشم مبیناد محتشم من بعد

14. به جز تو گر بودش چشم یاری از یاران


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بهای باده چون لعل چیست جوهر عقل
* بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد
شعر کامل
حافظ
* گویند قرابه گر مسلمان نبود
* او را تو چه گویی که کدو می‌سازد
شعر کامل
خیام
* کسی که روی تو دیدست حال من داند
* که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند
شعر کامل
سعدی