محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 461

1. تا به کی جان کسی دل بری از هیچ کسان

2. آفت حسن بتان است هجوم مگسان

3. تو ز خود غافلی ای شمع ملک پروانه

4. که چو گل هر نفسی میزنی آتش به کسان

5. زده آتش به جهان حسن تو وز بیم نفس

6. تا شود روی تو آئینهٔ آتش نفسان

7. کشور حسن بیک تاخت بگیری چو شوند

8. هم رهان ره سودای تو باری فرسان

9. به حریم حرمت پای سگانست دراز

10. وز سر کوی تو شیران همه کوته مرسان

11. رزق شاهنشهی حسن چه داند صنمی

12. که سجود در او سرزند از بوالهوسان

13. بندگیها کندت محتشم بی کس اگر

14. مکنی نسبتش از بنده شناسی به کسان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به مویی بسته صبرم نغمۀ تار است پنداری
* دلم از هیچ می رنجد دل یارست پنداری
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* جان من جان من فدای تو باد
* هیچت از دوستان نیاید یاد
شعر کامل
سعدی
* غافل از مور مشو گرچه سلیمان باشی
* که ز هر ذره به درگاه خدا راه بود
شعر کامل
صائب تبریزی