غزل شمارهٔ 496
1. دو دل ربا که بلای دلند و آفت دین
2. دلم به غمزه آن رفت و دین به عشوهٔ این
3. یکی ز غایت عرفان گلیست پردهگشا
4. یکی ز عین حیا غنچه است پردهنشین
5. یکی به کام حریفان نموده خنده ز لب
6. یکی به عارض تابنده همچو در ثمین
7. یکی به عارض تابنده رشک ماه فلک
8. یکی به قامت رعنا بلای روی زمین
9. یکی ز طره سرچین نموده مشگ ختا
10. یکی ز عقده گیسو گشوده ناقه چین
11. یکی به قصد من از ابروان کشیده کمان
12. یکی چو چشم خود از گوشهها گشوده کمین
13. ز دست هر دو دل محتشم شکاف شکاف
14. گهی به تیغ عداب و گهی به خنجر کین
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده