محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 504

1. شاهانه رخش راندن آن خردسال بین

2. در خردی آن بزرگی و جاه و جلال بین

3. بر ماه تازهد پرتو حسنش نظر فکن

4. صد آفتاب تعبیه در یک هلال بین

5. شد فتنهٔ زمانه مهش بدر ناشده

6. پیش از کمال حسن نمود جمال بین

7. ز آثار حسن او اثر از آدمی نماند

8. این حسن آدمی کش بی‌اعتدال بین

9. مردم که وقت پرسش حالم به محرمی

10. پنهان اشاره کرد که تغییر حال بین

11. گفتم که فرض گشته مرا پای بوس تو

12. سوی رقیب دید که فرض محال بین

13. یک باره گشت پاس درش مشتغل به من

14. هان ای حسود دولت بی‌انتقال بین

15. شد شهره تا ابد به غلامیش محتشم

16. این خسروی و سلطنت بی زوال بین


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عالم شهر گو مرا وعظ مگو که نشنوم
* پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم
شعر کامل
سعدی
* آتشین خوی مرا پاس دل من نیست نیست
* برق عالم سوز را پروای خرمن نیست نیست
شعر کامل
رهی معیری
* صدف وار گوهرشناسان راز
* دهان جز به لؤلؤ نکردند باز
شعر کامل
سعدی