غزل شمارهٔ 53
1. چو هجر راه من تشنه در سراب انداخت
2. سکون سفینه به گرداب اضطراب انداخت
3. فلک ز بد مددیها تمام یاران را
4. چو دست بست گلیم مرا در آب انداخت
5. زمانه دست من اول به حیله بست آن گه
6. ز چهره شاهد مقصود را نقاب انداخت
7. به جنبشی که نمود از نسیم کاکل او
8. هزار رشتهٔ جان را به پیچ و تاب انداخت
9. گرفت محتشم از ساقی غمش جامی
10. که بوی او من میخواره را خراب انداخت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده