محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 540

1. آمد به تیغ کین ره ارباب دین زده

2. طرف کله شکسته گره بر جبین زده

3. هم دستی دو نرگس او بین که وقت کار

4. بر صید آن کشیده کمان تیر این زده

5. در پرده دارد آن مه مجلس نشین دریغ

6. رویی که طعنه بر مه گردون نشین زده

7. آن خردسال تاجو صراحی کشیده قد

8. بسیار شیشهٔ دل ما بر زمین زده

9. از زخم و داغ تازه‌ام امشب هزار بار

10. خون سر ز جیب و شعله سر از آستین زده

11. دارد به ذوق تا نفس آخرین مرا

12. زخمی که بر من از نگه اولین زده

13. خوش وقت محتشم که دگر زین غزل برآب

14. خوش نقش‌ها ز خامه سحر آفرین زده


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر گل را خبر بودی همیشه سرخ و تر بودی
* ازیرا آفتی ناید حیات هوشیاری را
شعر کامل
مولوی
* بر لعل لبت جان ز سر شرق فشاندن
* سهل است ولی زیره به کرمان نتوان برد
شعر کامل
کمال خجندی
* عود اگر دود کند، بر سر آن، دامن پوش
* تا ندانند، که در مجلس ما خامی هست
شعر کامل
سلمان ساوجی