محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 541

1. به دست دیده عنان دل فکار مده

2. مرا ببین و به چشم خود اختیار مده

3. ز غیرت ای گل نازک ورق چو دامن پاک

4. کشیدی از کف بلبل به چنگ خار مده

5. به رشک دادن من در دو روزه رنجش خود

6. هزار مست هوس را به بزم بار مده

7. به غیر کامده زان زلف تابدار به رنج

8. به غیر شربت شمشیر آب‌دار مده

9. غرور سد نگه شد خدای را زین بیش

10. شراب ناز به آن چشم پر خمار مده

11. بز جر منصب فرهادیم بده اما

12. ز حکم خسرویم سر به کوهسار مده

13. هزار وعدهٔ پر انتظار دادی و رفت

14. کنون که وعده قتل است انتظار مده

15. گرفته تیغ تو چون در نیام ناز قرار

16. نوید قتل به جان‌های بی‌قرار مده

17. اگر به هیچ نمی‌ارزم از زبون کشیم

18. به دست چشم سیه مست جان شکار مده

19. وگر به کار تو می‌آیم از برای خودم

20. نگاه دار و به چنگال روزگار مده

21. غرض اطاعت حکم است محتشم زین نظم

22. به طول دردسر آن بزرگوار مده


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا نقش خیال دوست با ماست
* ما را همه عمر خود تماشاست
شعر کامل
مولوی
* ای خون دوستانت به گردن، مکن بزه
* کس برنداشتست به دستی دو خربزه
شعر کامل
رودکی
* در گشاد کار خود مشکل گشایان عاجزند
* شانه نتواند گشودن طره شمشاد را
شعر کامل
صائب تبریزی