غزل شمارهٔ 600
1. به جائی دلت گرم سوداست گوئی
2. دل بیسر و برگ از آنجاست گوئی
3. تو را مستی هست پنهان نه پیدا
4. ولیکن نه مستی صهباست گوئی
5. دل نیست برجا فلک بر تو دیدی
6. ز جام هوس باده پیماست گوئی
7. به من میکنی لطفی از حد زیاده
8. مرادت ازین لطف ایذاست گوئی
9. بهر چشم برهم زدن بهر قتلم
10. ز چشمت به ابرو صد ایماست گوئی
11. فلک بر زمین از دو چشم تر من
12. گمارنده هفت دریاست گوئی
13. متاع قرار و سکون در دل ما
14. درین عهد اکسیر و عنقاست گوئی
15. به دل هرچه دیدند بردند خوبان
16. دل عاشقان خوان یغماست گوئی
17. پراکنده عشقی که دانم به طعنش
18. لب اوست گویا دل ماست گوئی
19. ز بزم بتان محتشم خاست طوفان
20. ستیزندهٔ مست من آنجاست گوئی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده