محتشم کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 8

1. چو بر زندانیان رانی سیاست یاد کن ما را

2. بگردان گرد سر و ز قید جان آزاد کن ما را

3. زبان شکوه بگشایم اگر بر خنجر جورت

4. ملامت از زبان خنجر جلاد کن ما را

5. اگر بردار بیدادت بر آریم از زبان آهی

6. به رسوائی برون زین دار بی‌بنیاد کن ما را

7. نمودی یک وفا دادیم پیشت داد جانبازی

8. بی او امتحانی نیز در بیداد کن ما را

9. به سودای دل ناشاد خود در مانده‌ام بی تو

10. به این نیت که هرگز در نمانی شاد کن ما را

11. چو روزی می‌نشستم بر سر راهت اگر گاهی

12. غریبی را ببینی بر سر ره یاد کن ما را

13. ملولم از خموشی محتشم حرفی بگو از وی

14. زمانی هم زبان ناله و فریاد کن ما را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آن مه به جانب سفر آهنگ می کند
* صحرا و شهر بر دل ما تنگ می کند
شعر کامل
جامی
* غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم
* دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم
شعر کامل
حافظ
* بلاهای سیه را جمع کردند
* ازان زلف پریشان آفریدند
شعر کامل
صائب تبریزی