محتشم کاشانی_دیوانغزلیات از رسالهٔ جلالیه (فهرست)

شمارهٔ 18

1. آزرده‌ام به شکوه دل دلستان خود

2. کو تیغ که انتقام کشم از زبان خود

3. تیغ زبان برو چو کشیدم سرم مباد

4. چون لاله گر زبان نکشم از دهان خود

5. انگیختم غباری و آزردمش به جان

6. خاکم به سر ببین که چه کردم به جان خود

7. از غصهٔ درشتی خود با سگان او

8. خواهم به سنگ نرم کنم استخوان خود

9. جلاد مرگ گیرد اگر آستین من

10. بهتر که او براندم از آستان خود

11. خود را به بزمش ارفکنم بعد قتل من

12. مشکل که بگذرد ز سر پاسبان خود

13. بر آتشم نشاند و ز خاطر برون نکرد

14. آن حرفها که ساخته خاطر نشان خود

15. دایم به زود رنجی او داشتم گمان

16. کردم یقین به یک سخن آخر گمان خود

17. شک نیست محتشم که به این جرم می‌کنند

18. ما را سگان یار برون از میان خود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شگفتی بگیتی ز رستم بس است
* کزو داستان بر دل هرکس است
شعر کامل
فردوسی
* مرا ز روز قیامت غمی که هست این است
* که روی مردم عالم دوبار باید دید
شعر کامل
صائب تبریزی
* تا نقش خیال دوست با ماست
* ما را همه عمر خود تماشاست
شعر کامل
مولوی