محتشم کاشانی_دیوانغزلیات از رسالهٔ جلالیه (فهرست)

شمارهٔ 44

1. چند چشمت بسته بیند چشم سرگردان من

2. چشم بگشا ای بلاگردان چشمت جان من

3. جان مردم را خراشید آن که حک کرد از جفا

4. حرف راحت را ز برگ نرگس جانان من

5. تا چرا چشم تو پرخون باشد و از من پرآب

6. میشود کور از خجالت چشم خون‌افشان من

7. گشت مژگان تو یکدم خون چکان وز درد آن

8. مانده تا روز قیامت خون‌فشان مژگان من

9. آن که از عین ستم زد زخم بر آهوی تو

10. مردم چشم مرا خون ریخت در دامان من

11. ناله‌ات کرد آن چنان زارم که امشب از نجوم

12. آسمان را پنبه در گوش است از افغان من

13. تا مرا باشد حیات و محتشم را زندگی

14. ریخت ای گل زان او بادا و دردت زان من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همت بلنددار که با همت بلند
* هر جا روی به توسن گردون سواره ای
شعر کامل
صائب تبریزی
* شعر من شعرست و شعر دیگران هم شعر لیک
* ذوق نیشکر کجا یابد مذاق از بوریا
شعر کامل
سلمان ساوجی
* پیش چشمی که به یکتایی آن سرو رسید
* طوق هر فاخته ای های هوالله بود
شعر کامل
صائب تبریزی