مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1002

1. چونک کمند تو دلم را کشید

2. یوسفم از چاه به صحرا دوید

3. آنک چو یوسف به چهم درفکند

4. باز به فریادم هم او رسید

5. چون رسن لطف در این چه فکند

6. چنبره دل گل و نسرین دمید

7. قیصر از آن قصر به چه میل کرد

8. چه چو بهشتی شد و قصر مشید

9. گفتم ای چه چه شد آن ظلمتت

10. گفت که خورشید به من بنگرید

11. هر که فسردست کنون گرم شد

12. جمره عشقت بگدازد جلید

13. قیصر رومست که بر زنگ زد

14. اوست که ترسابچه خواندش فرید

15. پرتو دل بود که زد بر سعیر

16. پر شد و بشکافت که هل من مزید

17. دوزخ گفتش که مرا جان ببخش

18. تا بخورم هرک ز یزدان برید

19. برگذر از آتش ای بحر لطف

20. ور نه بمردم تبشم بفسرید

21. گفت که ای آتش قوم مرا

22. زود به من ده که خداشان گزید

23. جمله یکایک به کف او سپرد

24. گفت که نار تو ز نورم رهید

25. تافت ز تبریز رخ شمس دین

26. شمس بود نور جهان را کلید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان؟
* حیف باشد اینقدر کوتاه بین باد کسی!
شعر کامل
صائب تبریزی
* دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد
* ز هر در می‌دهم پندش ولیکن در نمی‌گیرد
شعر کامل
حافظ
* تن مسکین من بگداخت چون موم
* دل غمگین من بشکافت چون نار
شعر کامل
فرخی سیستانی