مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 103

1. دل و جان را در این حضرت بپالا

2. چو صافی شد رود صافی به بالا

3. اگر خواهی که ز آب صاف نوشی

4. لب خود را به هر دردی میالا

5. از این سیلاب درد او پاک ماند

6. که جانبازست و چست و بی‌مبالا

7. نپرد عقل جزوی زین عقیله

8. چو نبود عقل کل بر جزو لالا

9. نلرزد دست وقت زر شمردن

10. چو بازرگان بداند قدر کالا

11. چه گرگینست وگر خارست این حرص

12. کسی خود را بر این گرگین ممالا

13. چو شد ناسور بر گرگین چنین گر

14. طلی سازش به ذکر حق تعالا

15. اگر خواهی که این در باز گردد

16. سوی این در روان و بی‌ملال آ

17. رها کن صدر و ناموس و تکبر

18. میان جان بجو صدر معلا

19. کلاه رفعت و تاج سلیمان

20. به هر کل کی رسد حاشا و کلا

21. خمش کردم سخن کوتاه خوشتر

22. که این ساعت نمی‌گنجد علالا

23. جواب آن غزل که گفت شاعر

24. بقایی شاء لیس هم ارتحالا


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دوستان گویند سعدی خیمه بر گلزار زن
* من گلی را دوست می‌دارم که در گلزار نیست
شعر کامل
سعدی
* تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
* بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها
شعر کامل
سعدی
* حسد چه می‌بری ای سست نظم بر حافظ
* قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
شعر کامل
حافظ