مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1141

1. ز بامداد چه دشمن کشست دیدن یار

2. بشارتیست ز عمر عزیز روی نگار

3. ز خواب برجهی و روی یار را بینی

4. زهی سعادت و اقبال و دولت بیدار

5. همو گشاید کار و همو بگوید شکر

6. چنان بود که گلی رست بی‌قرینه خار

7. چو دست بر تو نهد یار و گویدت برخیز

8. زهی قیامت و جنات و تحتها الانهار

9. بگو به موسی عمران که شد همه دیده

10. که نعره ارنی خیزد از دم دیدار

11. برای مغلطه می‌دید و دیدنش می‌جست

12. زهی مقام تجلی و آفتاب مدار

13. ز بامداد چو افیون فضل او خوردیم

14. برون شدیم ز عقل و برآمدیم ز کار

15. ببین تو حال مرا و مرا ز حال مپرس

16. چو عقل اندک داری برو مگو بسیار

17. برو مگوی جنون را ز کوره معقولات

18. که صد دریغ که دیوانه گشته‌ای یک بار

19. مرا در این شب دولت ز جفت و طاق مپرس

20. که باده جفت دماغست و یار جفت کنار

21. مرا مپرس عزیزا که چند می‌گردی

22. که هیچ نقطه نپرسد ز گردش پرگار

23. غبار و گرد مینگیز در ره یاری

24. که او به حسن ز دریا برآورید غبار

25. منه تو بر سر زانو سر خود ای صوفی

26. کز این تو پی نبری گر فروروی بسیار

27. چو هیچ کوه احد برنیامد از بن و بیخ

28. چه دست درزده‌ای در کمرگه کهسار

29. در آن زمان که عسل‌های فقر می‌لیسیم

30. به چشم ما مگسی می‌شود سپه سالار

31. چه ایمنست دهم از خراج و نعل بها

32. چو نعل ماست در آتش ز عشق تیزشرار


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تهیدستی سخن را رنگ دیگر می دهد صائب
* ندارد ناله جانسوز چون نی پر شکر باشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* بر چمن پیرا ز آزادی نمی گردیم بار
* از دل صد پاره باشد چون صنوبر رزق ما
شعر کامل
صائب تبریزی
* از کثرت روزن نشود مهر مکرر
* ای کج نظران کعبه و بتخانه کدام است؟
شعر کامل
صائب تبریزی