مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1284

1. سری برآر که تا ما رویم بر سر عیش

2. دمی چو جان مجرد رویم در بر عیش

3. ز مرگ خویش شنیدم پیام عیش ابد

4. زهی خدا که کند مرگ را پیمبر عیش

5. به نام عیش بریدند ناف هستی ما

6. به روز عید بزادیم ما ز مادر عیش

7. بپرس عیش چه باشد برون شدن زین عیش

8. که عیش صورت چون حلقه ایست بر در عیش

9. درون پرده ز ارواح عیش صورت‌هاست

10. ز عکس ایشان این پرده شد مصور عیش

11. وجود چون زر خود را به عیش ده نه به غم

12. که خاک بر سر آن زر که نیست درخور عیش

13. بگویمت که چرا چرخ می‌زند گردون

14. کیش به چرخ درآورد تاب اختر عیش

15. بگویمت که چرا بحر موج در موجست

16. کیش به رقص درآورد نور گوهر عیش

17. بگویمت که چرا خاک حور و ولدان زاد

18. که داد بوی بهشتش نسیم عنبر عیش

19. بگویمت که چرا باد حرف حرف شدست

20. که تا ورق ورق آیی سبک ز دفتر عیش

21. بگویمت که چرا شب تتق فروآویخت

22. که گرد کست و عروسی بگیرد جا در عیش

23. بگفتمی سر پنج و چهار و هفت ولیک

24. به یک دو لعب فرومانده‌ام به شش در عیش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ناصح از بیهودگی آبروی خویش برد
* بوی خون آید ز افغان مرغ بی هنگام را
شعر کامل
صائب تبریزی
* هر چه نه پیوند یار بود بریدیم
* وان چه نه پیمان دوست بود شکستیم
شعر کامل
سعدی
* شقایق جامه بر تن چاک میزد
* ز شوق او کله بر خاک میزد
شعر کامل
عبید زاکانی