غزل شمارهٔ 1312
1. فریفت یار شکربار من مرا به طریق
2. که شعر تازه بگو و بگیر جام عتیق
3. چه چاره آنچ بگوید ببایدم کردن
4. چگونه عاق شوم با حیات کان و عقیق
5. غلام ساقی خویشم شکار عشوه او
6. که سکر لذت عیش است و باده نعم رفیق
7. به شب مثال چراغند و روز چون خورشید
8. ز عاشقی و ز مستی زهی گزیده فریق
9. شما و هر چه مراد شماست از بد و نیک
10. من و منازل ساقی و جامهای رحیق
11. بیار باده لعلی که در معادن روح
12. درافکند شررش صد هزار جوش و حریق
13. روا بود چو تو خورشید و در زمین سایه
14. روا بود چو تو ساقی و در زمانه مفیق
15. گشای زانوی اشتر بدر عقال عقول
16. بجه ز رق جهانی به جرعههای رقیق
17. چو زانوی شتر تو گشاده شد ز عقال
18. اگر چه خفته بود طایرست در تحقیق
19. همیدود به که و دشت و بر و بحر روان
20. به قدر عقل تو گفتم نمیکنم تعمیق
21. کمال عشق در آمیزشست پیش آیید
22. به اختلاط مخلد چو روغن و چو سویق
23. چو اختلاط کند خاک با حقایق پاک
24. کند سجود مخلد به شکر آن توقیق
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده