مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1443

1. بشستم تخته هستی سر عالم نمی‌دارم

2. دریدم پرده بی‌چون سر آن هم نمی‌دارم

3. مرا چون دایه قدسی به شیر لطف پرورده‌ست

4. ملامت کی رسد در من که برگ غم نمی‌دارم

5. چنان در نیستی غرقم که معشوقم همی‌گوید

6. بیا با من دمی بنشین سر آن هم نمی‌دارم

7. دمی کاندر وجود آورد آدم را به یک لحظه

8. از آن دم نیز بیزارم سر آن هم نمی‌دارم

9. چه گویی بوالفضولی را که یک دم آن خود نبود

10. هزاران بار می گوید سر آن هم نمی‌دارم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست
* آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد
شعر کامل
حافظ
* تا نسوزد برنیاید بوی عود
* پخته داند کاین سخن با خام نیست
شعر کامل
سعدی
* یکی را سنبل از گل بر کشیده
* یکی را گرد گل سنبل دمیده
شعر کامل
نظامی