مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1541

1. مرا خواندی ز در تو خستی از بام

2. زهی بازی زهی بازی زهی دام

3. از آن بازی که من می دانم و تو

4. چه بازی‌ها تو پختستی و من خام

5. تویی کز مکر و از افسوس و وعده

6. چو خواهی سنگ و آهن را کنی رام

7. مها با این همه خوشی تو چونی

8. ز زحمت‌های ما وز جور ایام

9. چه می پرسم تو خود چون خوش نباشی

10. که در مجلس تو داری جام بر جام

11. مرا در راه دی دشنام دادی

12. چنین مستم ز شیرینی دشنام


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من مرغکی پربسته‌ام زان در قفس بنشسته‌ام
* گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را
شعر کامل
سعدی
* گرت ز دست برآید، چو نخل باش کریم
* ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد
شعر کامل
سعدی
* شکوفه با ثمر هرگز نگردد جمع در یک جا
* محال است این که با هم نعمت و دندان شود پیدا
شعر کامل
صائب تبریزی