غزل شمارهٔ 1547
1. من با تو حدیث بیزبان گویم
2. وز جمله حاضران نهان گویم
3. جز گوش تو نشنود حدیث من
4. هر چند میان مردمان گویم
5. در خواب سخن نه بیزبان گویند
6. در بیداری من آن چنان گویم
7. جز در بن چاه می ننالم من
8. اسرار غم تو بیمکان گویم
9. بر روی زمین نشسته باشم خوش
10. احوال زمین بر آسمان گویم
11. معشوق همیشود نهان از من
12. هر چند علامت نشان گویم
13. جانهای لطیف در فغان آیند
14. آن دم که من از غمت فغان گویم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده