مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1637

1. منم آن دزد که شب نقب زدم ببریدم

2. سر صندوق گشادم گهری دزدیدم

3. ز زلیخای حرم چادر سر بربودم

4. چو بدیدم رخ یوسف کف خود ببریدم

5. سر سودای کسی قصد سر من دارد

6. کی برد سر ز کف آنک از آن سر دیدم

7. چو بگفتم نبرم سر سر من گفت آمین

8. چون غمش کند ز بیخم پس از آن روییدم

9. این چه ماه است که اندر دل و جان‌ها گردد

10. که من از گردش او بس چو فلک گردیدم

11. جان اخوان صفا اوست که اندر هوسش

12. همه دردی جهان در سر خود مالیدم

13. اندر این چاه جهان یوسف حسنی است نهان

14. من بر این چرخ از او همچو رسن پیچیدم

15. هله ای عشق بیا یار منی در دو جهان

16. از همه خلق بریدم به تو برچفسیدم

17. زان چنین در فرحم کز قدحت سرمستم

18. زان گزیده‌ست مرا حق که تو را بگزیدم

19. بنهان از همه خلقان چه خوش آیین باغی است

20. که چو گل در چمنش جامه جان بدریدم

21. اندر آن باغ یکی دلبر بالاشجری است

22. که چو برگ از شجر اندر قدمش ریزیدم

23. بس کنم آنچ بگفت او که بگو من گفتم

24. و آنچ فرمود بپوشان و مگو پوشیدم

25. شمس تبریز که آفاق از او شد پرنور

26. من به هر سوی چو سایه ز پیش گردیدم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
* مست است و در حق او کس این گمان ندارد
شعر کامل
حافظ
* هر آن شب در فراق روی لیلی
* که بر مجنون رود لیلی طویلست
شعر کامل
سعدی
* نیلوفر ریاض ریاضت رخ من است
* از سیلی که می‌خورم از دست روزگار
شعر کامل
محتشم کاشانی