مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1638

1. مادرم بخت بده است و پدرم جود و کرم

2. فرح ابن الفرح ابن الفرح ابن الفرحم

3. هین که بکلربک شادی به سعادت برسید

4. پر شد این شهر و بیابان سپه و طبل و علم

5. گر به گرگی برسم یوسف مه روی شود

6. در چهی گر بروم گردد چه باغ ارم

7. آنک باشد ز بخیلی دل او آهن و سنگ

8. خاتم وقت شود پیش من از جود و کرم

9. خاک چون در کف من زر شود و نقره خام

10. چون مرا راه زند فتنه گر زر و درم

11. صنمی دارم گر بوی خوشش فاش شود

12. جان پذیرد ز خوشی گر بود از سنگ صنم

13. مرد غم در فرحش که جبر الله عزاک

14. آن چنان تیغ چگونه نزند گردن غم

15. بستاند به ستم او دل هر کی خواهد

16. عدل‌ها جمله غلامان چنین ظلم و ستم

17. آن چه خال است بر آن رخ که اگر جلوه کند

18. زود بیگانه شود در هوسش خال زعم

19. گفتم ار بس کنم و قصه فروداشت کنم

20. تو تمامش کنی و شرح کنی گفت نعم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هرگز مگو که کعبه ز بت خوشتر است
* هر جا که هست جلوه ی جانانه خوشتر است
شعر کامل
عرفی شیرازی
* نقصان نکرده است کسی از ملایمت
* قند از زبان چرب به بادام داده اند
شعر کامل
صائب تبریزی
* رازی که سر به مهر ادب بود عمرها
* آخر ز کاسه سر منصور شد بلند
شعر کامل
صائب تبریزی