غزل شمارهٔ 1859
1. منم آن حلقه در گوش و نشسته گوش شمس الدین
2. دلم پرنیش هجران است بهر نوش شمس الدین
3. چو آتشهای عشق او ز عرش و فرش بگذشتهست
4. در این آتش ندانم کرد من روپوش شمس الدین
5. در آغوشم ببینی تو ز آتش تنگها لیکن
6. شود آن آب حیوان از پی آغوش شمس الدین
7. چو دیکی پخت عقل من چشیدم بود ناپخته
8. زدم آن دیک در رویش ز بهر جوش شمس الدین
9. در این خانه تنم بینی یکی را دست بر سر زن
10. یکی رنجور در نزع و یکی مدهوش شمس الدین
11. زبان ذوالفقار عقل کاین دریا پر از در کرد
12. زبانش بازبگرفت و شد او خاموش شمس الدین
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده