مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1984

1. بده آن مرد ترش را قدحی ای شه شیرین

2. صدقات تو روان است به هر بیوه و مسکین

3. صدقات تو لطیف است توان خورد دو صد من

4. که نداند لب بالا و نجنبد لب زیرین

5. هله ای باغ نگویی به چه لب باده کشیدی

6. مگر اشکوفه بگوید پنهان با گل و نسرین

7. چه شراب است کز آن بو گل‌تر آهوی ناف است

8. به زمستان نه که دیدی همه را چون سگ گرگین

9. هله تا جمع رسیدن بده آن می به کف من

10. پس من زهره بنوشد قدح از ساعد پروین

11. وگر آن مست نهد سر که رباید ز تو ساغر

12. مده او را تو مرا ده که منم بر در تحسین

13. چه کند باده حق را جگر باطل فانی

14. چه شناسد مه جان را نظر و غمزه عنین

15. هنر و زر چو فزون شد خطر و خوف کنون شد

16. ملکان را تب لرز است و حریر است نهالین

17. چو مه توبه درآمد مه توبه شکن آمد

18. شکنش باد همیشه تو بگو نیز که آمین


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
* آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
شعر کامل
حافظ
* ای لال زوصف تو زبانها
* کوته زثنای تو بیانها
شعر کامل
فیض کاشانی
* بر دست حنا بسته نهد پای بهر گام
* هر کس که تماشاگه او زیر چناریست
شعر کامل
فرخی سیستانی