غزل شمارهٔ 2089
1. تنت زین جهان است و دل زان جهان
2. هوا یار این و خدا یار آن
3. دل تو غریب و غم او غریب
4. نیند از زمین و نه از آسمان
5. اگر یار جانی و یار خرد
6. رسیدی بیار و ببردی تو جان
7. وگر یار جسمی و یار هوا
8. تو با این دو ماندی در این خاکدان
9. مگر ناگهان آن عنایت رسد
10. که ای من غلام چنان ناگهان
11. که یک جذب حق به ز صد کوشش است
12. نشانها چه باشد بر بینشان
13. نشان چون کف و بینشان بحر دان
14. نشان چون بیان بینشان چون عیان
15. ز خورشید یک جو چو ظاهر شود
16. بروبد ز گردون ره کهکشان
17. خمش کن خمش کن که در خامشی است
18. هزاران زبان و هزاران بیان
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده