مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2199

1. ای سنایی عاشقان را درد باید درد کو

2. بار جور نیکوان را مرد باید مرد کو

3. بار جور نیکوان از دی و فردا برتر است

4. وانما جان کسی از دی و فردا فرد کو

5. ور خیال آید تو را کز دی و فردا برتری

6. برتری را کار و بار و ملک و بردابرد کو

7. در میان هفت دریا دامن تو خشک کو

8. در میان هفت دوزخ عنصر تو سرد کو

9. این نداری خود ولیکن گر تو این را طالبی

10. آه سرد و اشک گرم و چهره‌های زرد کو

11. هر نفس بوی دل آید از صراط المستقیم

12. تا نگویی عشق ره رو را که راه آورد کو

13. گرد از آن دریا برآمد گرد جسم اولیاست

14. تا نگویی قوم موسی را در این یم گرد کو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آسمان از تلخکامیهای ما آسوده است
* حقه خشخاش را دلگیری از تریاک نیست
شعر کامل
صائب تبریزی
* دلا در ملک شبخیزی گر از اندوه نگریزی
* دم صبحت بشارتها بیارد زآن دیار آخر
شعر کامل
حافظ
* من غلام نظر آصف عهدم کو را
* صورت خواجگی و سیرت درویشان است
شعر کامل
حافظ