مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 226

1. برفت یار من و یادگار ماند مرا

2. رخ معصفر و چشم پرآب و وااسفا

3. دو دیده باشد پرنم چو در ویست مقیم

4. فرات و کوثر آب حیات جان افزا

5. چرا رخم نکند زرگری چو متصلست

6. به گنج بی‌حد و کان جمال و حسن و بها

7. چراست وااسفاگوی زانک یعقوبست

8. ز یوسف کش مه روی خویش گشته جدا

9. ز ناز اگر برود تا ستاره بار شوم

10. رسد چو می‌زندش آفتاب طال بقا

11. اگر چیم ز چراگاه جان برون کردست

12. کجاست زهره و یارا که گویمش که چرا

13. الست عشق رسید و هر آن که گفت بلی

14. گواه گفت بلی هست صد هزار بلا

15. بلا درست و بلادر تو را کند زیرک

16. خصوص در یتیمی که هست از آن دریا

17. منم کبوتر او گر براندم سر نی

18. کجا پرم نپرم جز که گرد بام و سرا

19. منم ز سایه او آفتاب عالمگیر

20. که سلطنت رسد آن را که یافت ظل هما

21. بس است دعوت دعوت بهل دعا می‌گو

22. مسیح رفت به چارم سما به پر دعا


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بر تن و جان ناکسان و کسان
* چرب و شیرین چو روغن بلسان
شعر کامل
سنایی
* بخت جوان یار ما دادن جان کار ما
* قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست
شعر کامل
مولوی
* در گلستانی که آن سرو میان باریک هست
* سرو را در دیده باریک بین اندام نیست
شعر کامل
محتشم کاشانی