مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 230

1. ز سوز شوق دل من همی‌زند عللا

2. که بوک دررسدش از جناب وصل صلا

3. دلست همچو حسین و فراق همچو یزید

4. شهید گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا

5. شهید گشته به ظاهر حیات گشته به غیب

6. اسیر در نظر خصم و خسروی به خل

7. میان جنت و فردوس وصل دوست مقیم

8. رهیده از تک زندان جوع و رخص و غلا

9. اگر نه بیخ درختش درون غیب ملیست

10. چرا شکوفه وصلش شکفته است ملا

11. خموش باش و ز سوی ضمیر ناطق باش

12. که نفس ناطق کلی بگویدت افلا


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
* چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
شعر کامل
مولوی
* گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست
* آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد
شعر کامل
حافظ
* هر آدمی که کشتهٔ شمشیر عشق شد
* گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست
شعر کامل
سعدی