مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2300

1. با زر غم و بی‌زر غم آخر غم با زر به

2. چون راهروی باری راهی که برد تا ده

3. بشنو سخن یاران بگریز ز طراران

4. از جمع مکش خود را استیزه مکن مسته

5. آدم ز چه عریان شد دنیا ز چه ویران شد

6. چون بود که طوفان شد ز استیزه که با مه

7. تا شمع نمی‌گرید آن شعله نمی‌خندد

8. تا جسم نمی‌کاهد جان می‌نشود فربه

9. خوی ملکی بگزین بر دیو امیری کن

10. گاو تو چو شد قربان پا بر سر گردون نه


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا سرو قباپوش تو را دیده‌ام امروز
* در پیرهن از ذوق نگنجیده‌ام امروز
شعر کامل
شیخ بهایی
* در گلستانی کان گلبن خندان بنشست
* سرو آزاد به یک پای غرامت برخاست
شعر کامل
سعدی
* شگفتی بگیتی ز رستم بس است
* کزو داستان بر دل هرکس است
شعر کامل
فردوسی