غزل شمارهٔ 2352
1. یک جام ز صد هزار جان به
2. برخیز و قماش ما گرو نه
3. ما از خود خویش توبه کردیم
4. ما هیچ نمیرویم از این ده
5. یک رنگ کند شراب ما را
6. تا هر دو یکی شود که و مه
7. درویش ز خویشتن تهی شد
8. پر ده تو شراب فقر پر ده
9. برخیز و به زه کن آن کمان را
10. ماییم کمان و باده چون زه
11. برجای بماند عقل پرفعل
12. این است سزای پیر فربه
13. ما غم نخوریم خود کی دیدهست
14. تو بار کشی و او کند عه
15. بگریز ز غم به سوی شه رو
16. وز خانه عاریت برون جه
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده