مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2362

1. ای دو چشمت جاودان را نکته‌ها آموخته

2. جان‌ها را شیوه‌های جان فزا آموخته

3. هر چه در عالم دری بسته‌ست مفتاحش تویی

4. عشق شاگرد تو است و درگشا آموخته

5. از برای صوفیان صاف بزم آراسته

6. وانگهانی صوفیان را الصلا آموخته

7. وز میان صوفیان آن صوفی محبوب را

8. سر معشوقی مطلق در خلاء آموخته

9. و آن دگر را ز امتحان اندر فراق انداخته

10. سر سر عاشقانش در بلا آموخته

11. عشق را نیمی نیاز و نیم دیگر بی‌نیاز

12. این اجابت یافته و آن خود دعا آموخته

13. پیش آب لطف او بین آتشی زانو زده

14. همچو افلاطون حکمت صد دوا آموخته

15. با دعا و با اجابت نقب کرده نیم شب

16. سوی عیاران رند و صد دغا آموخته

17. پرجفایانی که ایشان با همه کافردلی

18. مر وفا را گوش مالیده وفا آموخته

19. زخم و آتش‌های پنهانی است اندر چشمشان

20. کهنان را همچو آیینه صفا آموخته

21. جمله ایشان بندگان شمس تبریزی شده

22. در تجلی‌های او نور لقا آموخته


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
* پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
شعر کامل
سعدی
* در صف آزاد مردان کمترست از جوز پوچ
* هر سبک مغزی که از دستار می گوید سخن
شعر کامل
صائب تبریزی
* سرو سهی که هست شب و روز در قیام
* چون قامتت بدید بر او فرض شد نماز
شعر کامل
خواجوی کرمانی