مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2443

1. ای تو ملول از کار من من تشنه تر هر ساعتی

2. آخر چه کم گردد ز تو کز تو برآید حاجتی

3. بر تو زیانی کی شود از تو عدم گر شیء شود

4. معدوم یابد خلعتی گیرد ز هستی رایتی

5. یا مستحق مرحمت یابد مقام و مرتبت

6. برخواند اندر مکتبت از لوح محفوظ آیتی

7. ای رحمه للعالمین بخشی ز دریای یقین

8. مر خاکیان را گوهری مر ماهیان را راحتی

9. موجش گهی گوهر دهد لطفش گهی کشتی کشد

10. چندین خلایق اندر او مر هر یکی را حالتی

11. خود پیشتر اجزای او در سجده همچون شاکران

12. وز بهر خدمت موج او گه گه نماید قامتی

13. در پیش دریای نهان این هفت دریای جهان

14. چون واهب اندر بخششی چون راهب اندر طاعتی

15. دریای پرمرجان ما عمر دراز و جان ما

16. پس عمر ما بی‌حد بود ما را نباشد غایتی

17. ای قطره گر آگه شوی با سیل‌ها همره شوی

18. سیلت سوی دریا برد پیشت نباشد آفتی

19. ور سرکشی غافل شوی آن سیل عشق مستوی

20. گوش تو گیرد می‌کشد کو بر تو دارد رافتی

21. مستفعلن مستفعلن اکنون شکر پنهان کنم

22. کز غیب جوقی طوطیان آورده اندم غارتی

23. شکر نگر تو نو به نو آواز خاییدن شنو

24. نی این شکر را صورتی نی طوطیان را آلتی

25. دارد خدا قندی دگر کان ناید اندر نیشکر

26. طوطی و حلقوم بشر آن را ندارد طاقتی

27. چون شمس تبریزی که او گنجا ندارد در فلک

28. کان مطلع خورشید او دارد عجایب ساحتی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط
* ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند
شعر کامل
سعدی
* آنکه پای از سر نخوت ننهادی بر خاک
* عاقبت خاک شد و خلق به او می‌گذرند
شعر کامل
سعدی
* مشکل که رود داغت هرگز ز دل چاکم
* تا لاله مگر روزی سر برزند از خاکم
شعر کامل
هلالی جغتایی