مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2565

1. ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی

2. ما تلخ شدیم و تو در کان شکر رفتی

3. نوری که بدو پرد جان از قفس قالب

4. در تو نظری کرد او در نور نظر رفتی

5. رفتی تو از این پستی در شادی و در مستی

6. آن سوی زبردستی گر زیر و زبر رفتی

7. مانند خیالی تو هر دم به یکی صورت

8. زین شکل برون جستی در شکل دگر رفتی

9. امروز چو جانستی در صدر جنانستی

10. از دور قمر رستی بالای قمر رفتی

11. اکنون ز تن گریان جانا شده‌ای عریان

12. چون ترک کله کردی وز بند کمر رفتی

13. از نان شده‌ای فارغ وز منت خبازان

14. وز آب شدی فارغ کز تف جگر رفتی

15. نانی دهدت جانان بی‌معده و بی‌دندان

16. آبی دهدت صافی زان بحر که دررفتی

17. از جان شریف خود وز حال لطیف خود

18. بفرست خبر زیرا در عین خبر رفتی

19. ور ز آنک خبر ندهی دانم که کجاهایی

20. در دامن دریایی چون در و گهر رفتی

21. هان ای سخن روشن درتاب در این روزن

22. کز گوش گذر کردی در عقل و بصر رفتی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گل چه داند که درد بلبل چیست؟
* او همین کار رنگ و بو داند
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* بلاهای سیه را جمع کردند
* ازان زلف پریشان آفریدند
شعر کامل
صائب تبریزی
* بگیر دست بتی وز زمانه دست بدار
* غلام سرو قدی باش و از جهان آزاد
شعر کامل
عبید زاکانی