مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2639

1. برخیز که صبح است و صبوح است و سکاری

2. بگشای کنار آمد آن یار کناری

3. برخیز بیا دبدبه عمر ابد بین

4. رستند و گذشتند ز دم‌های شماری

5. آن رفت که اقبال بخارید سر ما

6. ای دل سر اقبال از این بار تو خاری

7. گنجی تو عجب نیست که در توده خاکی

8. ماهی تو عجب نیست که در گرد و غباری

9. اندر حرم کعبه اقبال خرامید

10. از بادیه ایمن شده وز ناز مکاری

11. گردان شده بین چرخ که صد ماه در او هست

12. جز تابش یک روزه تو ای چرخ چه داری

13. آن ساغر جان که ملک الموت اجل شد

14. نی شورش دل آرد و نی رنج خماری

15. بس کن که اگر جان بخورد صورت ما را

16. صد عذر بخواهد لبش از خوب عذاری


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کله ترگ و شمشیر جام منست
* به بازو خم خام دام منست
شعر کامل
فردوسی
* چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب
* که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست
شعر کامل
حافظ
* گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا
* حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس
شعر کامل
حافظ