مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2708

1. تو هر روزی از آن پشته برآیی

2. کنی مر تشنه جانان را سقایی

3. تو هر صبحی جهان را نور بخشی

4. که جان جان خورشید سمایی

5. مباد آن روز کز تو بازماند

6. دو دیده‌ای چراغ و روشنایی

7. تو دریایی و می‌گویی جهان را

8. درآ در من بیاموز آشنایی

9. لب و لنج کفوری را دریدی

10. بدان دریای امواج عطایی

11. گشادی چشم و گوش خاکیان را

12. همه حیران که چون بر می‌گشایی

13. گلوی جان بسوزید از حلاوت

14. چنین شیرین چنین حلوا چرایی

15. اگر چون آسیا گردم شب و روز

16. ز تو باشد که آب آسیایی

17. وگر این آسیا جوید سکونت

18. ز چرخ تو نمی‌یابد رهایی

19. هر آن سنگی که در چرخش کشیدی

20. بیابد کان بیابد کیمیایی

21. به تو جنبد جهان جان جهانی

22. اگر چه او نداند که کجایی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند
* نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار
شعر کامل
سعدی
* سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
* که تا چو بلبل بی‌دل کنم علاج دماغ
شعر کامل
حافظ
* همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی
* تا دگر عیب نگویند من حیران را
شعر کامل
سعدی