مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2843

1. هله ای پری شب رو که ز خلق ناپدیدی

2. به خدا به هیچ خانه تو چنین چراغ دیدی

3. نه ز بادها بمیرد نه ز نم کمی پذیرد

4. نه ز روزگار گیرد کهنی و یا قدیدی

5. هله آسمان عالی ز تو خوش همه حوالی

6. سفری دراز کردی به مسافران رسیدی

7. تو بگو وگر نگویی به خدا که من بگویم

8. که چرا ستارگان را سوی کهکشان کشیدی

9. سخنی ز نسر طایر طلبیدم از ضمایر

10. که عجب در آن چمن‌ها که ملک بود پریدی

11. بزد آه سرد و گفتا که بر آن در است قفلی

12. که بجز عنایت شه نکند برو کلیدی

13. چو فغان او شنیدم سوی عشق بنگریدم

14. که چو نیستت سر او دل او چرا خلیدی

15. به جواب گفت عشقم که مکن تو باور او را

16. که درونه گنج دارد تو چه مکر او خریدی

17. چو شنیدم این بگفتم تو عجبتری و یا او

18. که هزار جوحی این جا نکند بجز مریدی

19. هله عشق عاشقان را و مسافران جان را

20. خوش و نوش و شادمان کن که هزار روز عیدی

21. تو چو یوسف جمالی که ز ناز لاابالی

22. به درآمدی و حالی کف عاشقان گزیدی

23. خمش ار چه داد داری طرب و گشاد داری

24. به چنین گشاد گویی که روان بایزیدی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خطی دارد زمشک ناب ‌گرد ارغوان پیدا
* دلی دارد چو سنگ سخت زیر پرنیان‌ پنهان
شعر کامل
امیر معزی
* گوی زمین ربوده چوگان عدل اوست
* وین برکشیده گنبد نیلی حصار هم
شعر کامل
حافظ
* بلعجب دردی است درد عشق جانان کاندرو
* دردم افزون می‌شود چندان که درمان می‌کنم
شعر کامل
عطار