غزل شمارهٔ 2881
1. گر تو ما را به جفای صنمان ترسانی
2. شکم گرسنگان را تو به نان ترسانی
3. و به دشنام بتم آیی و تهدید دهی
4. مردگان را بنشانی و به جان ترسانی
5. ور به مجنون سقطی از لب لیلی آری
6. همچو مخمورکش از رطل گران ترسانی
7. من که چون دیگ بر آتش ز تبش خشک لبم
8. گوش آنم کم از آن چرب زبان ترسانی
9. گرگ هجران پی من کرد و مرا ننگ آورد
10. گرگ ترسد نه من ار تو به شبان ترسانی
11. بادهای گر تو ز تلخی ویم بیم دهی
12. سادهای گر مگسان را تو بخوان ترسانی
13. پاکبازند و مقامر که در این جا جمعند
14. نیست تاجر که تو او را به زیان ترسانی
15. چون خیالات لطیفند نه خونند و نه گوشت
16. که تو تیری بزنی یا به کمان ترسانی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده