مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2915

1. خوش بود گر کاهلی یک سو نهی

2. وز همه یاران تو زوتر برجهی

3. هست سرتیزی شعار شیر نر

4. هست دم داری در این ره روبهی

5. برفروز آتش زنه در دست توست

6. یوسفت با توست اگر خود در چهی

7. گر غروب آمد به گور اندرشدی

8. باز طالع شو ز مشرق چون مهی

9. گرم شد آن یخ ز جنبش بس گداخت

10. پس بجنب ای قد تو سرو سهی

11. برجهان تو اسب را ترکانه زود

12. که به گوش توست خوب خرگهی

13. سارعوا فرمود پس مردانه رو

14. گفت شاهنشاه جان نبود تهی

15. همچو زهره ناله کن هر صبحگاه

16. وآنگه از خورشید بین شاهنشهی

17. بدر هر شب در روش لاغرتر است

18. بعد کاهش یافت آن مه فربهی

19. وقت دوری شاه پروردت به لطف

20. تا چه‌ها بخشد چو باشی درگهی

21. بس کن آخر توبه کردی از مقال

22. در خموشی‌هاست دخل آگهی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری
* که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد
شعر کامل
حافظ
* عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
* هر که را در طلبت همت او قاصر نیست
شعر کامل
حافظ
* نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ
* چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد
شعر کامل
حافظ