مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 3064

1. ز بامداد دلم می‌پرد به سودایی

2. چو وام دار مرا می‌کند تقاضایی

3. عجب به خواب چه دیده‌ست دوش این دل من

4. که هست در سرم امروز شور و صفرایی

5. ولی دلم چه کند چون موکلان قضا

6. همی‌رسند پیاپی به دل ز بالایی

7. پرست خانه دل از موکل عجمی

8. که نیست یک سر سوزن بهانه را جایی

9. بهانه نیست وگر هست کو زبان و دلی

10. گریز نیست وگر هست کو مرا پایی

11. جهان که آمد و ما همچو سیل از سر کوه

12. روان و رقص کنانیم تا به دریایی

13. اگر چه سیل بنالد ز راه ناهموار

14. قدم قدم بودش در سفر تماشایی

15. چگونه زار ننالم من از کسی که گرفت

16. به هر دو دست و دهان او مرا چو سرنایی

17. هوس نشسته که فردا چنین کنیم و چنان

18. خبر ندارد کو را نماند فردایی

19. غلام عشقم کو نقد وقت می‌جوید

20. نه وعده دارد و نه نسیه‌ای و نی رایی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همه عالم به تماشای تو شادند آری
* نومه عیدی و روی تو گل نوروزی است
شعر کامل
کمال خجندی
* بیابان قناعت وسعتی دارد که هر موری
* نمی داند کم از ملک سلیمان چشم تنگش را
شعر کامل
صائب تبریزی
* به خود از بهر حسرت داد راهم ورنه معلومست
* ز دریا چند در آغوش گنجد موج دریا را
شعر کامل
نظیری نیشابوری