غزل شمارهٔ 3121
1. هم ایثار کردی هم ایثار گفتی
2. که از جور دوری و با لطف جفتی
3. چراغ خدایی به جایی که آیی
4. حیات جهانی به هر جا که افتی
5. تو قانون شادی به عالم نهادی
6. چهها بخش کردی چه درها که سفتی
7. ولیکن ز مستان به مکر و به دستان
8. شرابیست نادر که آن را نهفتی
9. به بازار راعی چه نادرمتاعی
10. به جان ار فروشی یکی عشوه مفتی
11. به زیر و به بالا تو بودی معلا
12. فلک را دریدی چمن را شکفتی
13. به صورت ز خاکی و زین خاک پاکی
14. چو پاکان گردون نخوردی نخفتی
15. تو کن شرح این را که در هر بیانی
16. چو با دل جنوبی غبارات رفتی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده