غزل شمارهٔ 419
1. بوسهای داد مرا دلبر عیار و برفت
2. چه شدی چونک یکی داد بدادی شش و هفت
3. هر لبی را که ببوسید نشانها دارد
4. که ز شیرینی آن لب بشکافید و بکفت
5. یک نشان آنک ز سودای لب آب حیات
6. هر زمانی بزند عشق هزار آتش و نفت
7. یک نشان دگر آن است که تن نیز چو دل
8. میدود در پی آن بوسه به تعجیل و به تفت
9. تنگ و لاغر گردد به مثال لب دوست
10. چه عجب لاغری از آتش معشوقه زفت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده