مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 620

1. از سرو مرا بوی بالای تو می‌آید

2. وز ماه مرا رنگ و سیمای تو می‌آید

3. هر نی کمر خدمت در پیش تو می‌بندد

4. شکر به غلامی حلوای تو می‌آید

5. هر نور که آید او از نور تو زاید او

6. می مژده دهد یعنی فردای تو می‌آید

7. گل خواجه سوسن شد آرایش گلشن شد

8. زیرا که از آن خنده رعنای تو می‌آید

9. هر گه ز تو بگریزم با عشق تو بستیزم

10. اندر سرم از شش سو سودای تو می‌آید

11. چون برروم از پستی بیرون شوم از هستی

12. در گوش من آن جا هم هیهای تو می‌آید

13. اندر دل آوازی پرشورش و غمازی

14. آن ناله چنین دانم کز نای تو می‌آید

15. روزست شبم از تو خشکست لبم از تو

16. غم نیست اگر خشکست دریای تو می‌آید

17. زیر فلک اطلس هشیار نماند کس

18. زیرا که ز بیش و پس می‌های تو می‌آید

19. از جور تو اندیشم جور آید در پیشم

20. بینم که چنان تلخی از رای تو می‌آید

21. شمس الحق تبریزی اندیشه چو باد خوش

22. جان تازه کند زیرا صحرای تو می‌آید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مریز اشکِ من ای چشم خون گرفته که خواهم
* کنم نثار رهش آن دُر ِنسفتۀ خود را
شعر کامل
جامی
* که می آید به سرقت دل ما جز پریشانی؟
* که می پرسد به غیر از سیل راه منزل ما را؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* در هر کمین که آن ترک تیر از کمان گشاید
* دل را هدف توان ساخت جان را سپر توان کرد
شعر کامل
فروغی بسطامی