مولوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 800

1. گر نخسبی ز تواضع شبکی جان چه شود

2. ور نکوبی به درشتی در هجران چه شود

3. ور به یاری و کریمی شبکی روز آری

4. از برای دل پرآتش یاران چه شود

5. ور دو دیده به تماشای تو روشن گردد

6. کوری دیده ناشسته شیطان چه شود

7. ور بگیرد ز بهاران و ز نوروز رخت

8. همه عالم گل و اشکوفه و ریحان چه شود

9. آب حیوان که نهفته‌ست و در آن تاریکیست

10. پر شود شهر و کهستان و بیابان چه شود

11. ور بپوشند و بیابند یکی خلعت نو

12. این غلامان و ضعیفان ز تو سلطان چه شود

13. ور سواره تو برانی سوی میدان آیی

14. تا شود گوشه هر سینه چو میدان چه شود

15. دل ما هست پریشان تن تیره شده جمع

16. صاف اگر جمع شود تیره پریشان چه شود

17. به ترازو کم از آنیم که مه با ما نیست

18. بهر ما گر برود ماه به میزان چه شود

19. چون عزیر و خر او را به دمی جان بخشید

20. گر خر نفس شود لایق جولان چه شود

21. بر سر کوی غمت جان مرا صومعه ایست

22. گر نباشد قدمش بر که لبنان چه شود

23. هین خمش باش و بیندیش از آن جان غیور

24. جمع شو گر نبود حرف پریشان چه شود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو خواجه را اجل از ملک پنبه خواهد کرد
* چه اعتبار به پشمی که در کلاهش هست؟
شعر کامل
اوحدی
* می شود در لقمه اول ز جان خویش سیر
* بر سر خوان لئیمان هر که مهمان می شود
شعر کامل
صائب تبریزی
* گفتی، ار من بروم هیچ مرا یاد کنی
* این حکایت به کسی گوی که جان خواهد داشت
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی