شمارهٔ 68
سُئِلَ عِیْسی عَلَیْهِ السّلامُ: یَا رُوْحَ اللهِّ اَیُّ شَیْیءِ اَعْظَمُ وَمَا اَصْعَبُ فِي الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ؟
قَالَ غَضَبُ اللهِّ.
قَالو: وَ مَا یَنْجِی عَنْ ذلِکَ؟
قالَ اَنْ تَکْسِرَ غَضَبَکَ وَ تَکْظِمَ غَیْظَکَ.
طریق آن بود: چون نفس خواهد که شکایت کند، خلاف او کند و شکر گوید و مبالغه کند – چندانی که در اندرون خود محبت او حاصل کند. زیرا شکر گفتن بدروغ، از خدا محبت جستن است. چنین می فرماید مولانای بزرگ، قدس الله سره، که: اَلشِّکَایَةُ عَنِ الْمَخْلُوْقِ شِکَایَةَ عَنِ الْخَالِقِ. و فرمود دشمنی و غیظ در غیبت بر تو پنهان است همچون آتش: چون دیدی که ستاره ای جست، آن را بکش تا به عدم باز رود از آنجا که آمده است. و اگر مدد کنی به کبریت جوانی و لفظ مجازاتی، ره یابد و از عدم دگر و دگر روان شود، و دشوار توان آن را باز فرستادن به عدم.
ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ (بدی را به نیکی پاسخ گوی – مؤمنون – 96) تا قهر عدو کرده باشی از دو وجه: یکی اینکه عدو گوشت و پوست او نیست، اندیشه ردی است؛ جون دفع شد از تو به بسیاری شکر، هر آینه از او نیز دفع شود. یکی طبعاً، که الاِنسانُ عَبیدُ الاِحسانِ. و دوم چون فایده نبیند – چنانکه کودکان یکی را به نام می خوانند، او دشنام می دهد، ایشان را رغبت زیادت می شود که سخن ما عمل کرد؛ و اگر تغییر نبیند و فایده ای نبیند، میلشان نماند.
دوم آنکه چو این صفت عفوی در تو پیدا آید، معلوم شود که مذمت او دروغ است؛ کژ دیده است؛ او تو را چنانکه تویی ندیده است. و معلوم شود که مذموم اوست نه تو. و هیچ حجتی خصم را خجلتر از آن نکند که دروغی او ظاهر شود. پس تو، به ستایش، در شکر او را زهر می دهی؛ زیرا که اظهار نقصانی تو می کند، تو کمال خود ظاهر کردی که محبوب حقی که: وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ( و از خطای مردم درگذرند، که خداوند نیکوکاران را دوست می دارد – آل عمران – 134). محبوب حق ناقص نباشد؛ چندانش بستا که یاران او به گمان افتند که مگر با ما به نفاق است که با اوش چندان اتفاق است:
1. بر کن برفق سبلتشان، گرچه دولتند
2. بشکن بحکم گردنشان، گرچه گردنند
وَفَّقَنَااللهُ لِهذا.
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده