مولوی_مثنوی معنویدفتر اول (فهرست)

شماره 110 - قصهٔ خلیفه کی در کرم در زمان خود از حاتم طائی گذشته بود و نظیر خود نداشت

1. یک خلیفه بود در ایام پیش

2. کرده حاتم را غلام جود خویش

3. رایت اکرام و داد افراشته

4. فقر و حاجت از جهان بر داشته

5. بحر و در از بخششش صاف آمده

6. داد او از قاف تا قاف آمده

7. در جهان خاک ابر و آب بود

8. مظهر بخشایش وهاب بود

9. از عطااش بحر و کان در زلزله

10. سوی جودش قافله بر قافله

11. قبلهٔ حاجت در و دروازه‌اش

12. رفته در عالم بجود آوازه‌اش

13. هم عجم هم روم هم ترک و عرب

14. مانده از جود و سخااش در عجب

15. آب حیوان بود و دریای کرم

16. زنده گشته هم عرب زو هم عجم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
* پسته را دل می شود خون تا لبی خندان کند
شعر کامل
صائب تبریزی
* صد غنچهٔ دل از نفس ما شکفته شد
* هر جا که چون نسیم سحر پا گذاشتیم
شعر کامل
رهی معیری
* نشسته‌ام به سر راه آرزو عمری
* که ابروی تو نشاند به زیر شمشیرم
شعر کامل
فروغی بسطامی